بالاتر از عشق

عشق پایان نیست ، چون بالاتر از عشق نیز هست.

عادت

و دوباره شب فرا میرسد و این سکوت تیره همه جا را فرا میگیرد.
سکوتی که آرامم میکند تا من باز در این نور کم بنویسم برای تو
و باز مرور کنم خاطراتت را و دستانت را میگیرم از روی عکس هایت
و میبویمشان ، هنوز هم میتوانم حس کنم ، اشک بریزم و لبخند برنم
و هیچ برای من دل سوز مباش که عادت یک حقه ی خداییست برای فراموش کردنت
و این چرک نویس ساده قربانی خوبیست برای آرام کردن من
روزها میگزرند و تو تغییر میکنی خیابان ها تغییر میکنند و حتی نیمکت های دو نفره ما ناپدید میشوند
ولی در ذهن بیمار من هیچ چیز تغییر نکرده و نمیکند
مثل سابق دوستت دارم و خیلی احمقم که حتی فکر میکنم تو نیز مرا دوست داری
و به دنبال نشانی از تو میدوم . ولی تو ............

۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

مرا ببخش

مرا ببخش اگر محو میشوم در تماشایت و آنگاه درک میکنم که زمان چه سریع میگزرد ، من پلک نمیزنم ولی اما ، در یک پلک به هم زدن از من دور میشوی و من چه خاموش تورا مینگرم.
هزاران بار تصمیم گرقتم که اگر باز تو را دیدم سرم را پایین بیاندازم تا تو نیز مرا ببینی . ولی تو جز لحظه ای به من نمینگری
و آنحاست که به دل میگویم . ما چقدر بدبختیم.......
اینبار آمده ام تا مرا ببخشی ...
مرا ببخش که فراموش نمی کنم یادت را ، ولی چه خوب فراموش کرذم ام خود را ؛ فراموش کرده ام که روزی دوستم داشتی ؛ ولی فراموش نمیکنم که دوستت دارم.
مرا ببخش که هر روز صبح یادگاری هایت را می بویم  و با بوی تو روزم را آغاز میکنم.
و به خود میگویم هنوز هم یادی از من دارد

مرا ببخش که هر شب به یادت بیدارم و به خود میگویم شاید او نیز بیدار است.
ولی میدانم که تو در خوابی. ولی باز قانع نمیشوم 
به خود میگویم شاید او در خواب مرا ببیند البته میدانم شاید قیافه ام نیز یادت نیست.

مرا ببخش که وفادارت بودم ، هستم و میمانم
و تو این تعلقات را نداشته باش.....




نمیدانم چرا در نوشته هایم همیشه ادم بد تویی ولی وقتی که به فکر فرو میروم همیشه خود را سرزنش میکنم
نمیدانم چرا با اینهمه که دوستت دارم ولی بازهم از تو بد مینویسم.
۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

عشق گندیده

میخواهم بالا بیاورم هر آنچه از تو دارم
هر آنچه که از خاطرات تو که لحظه های مرا به گند میکشند......
و این خانه را ، چون لجنزاری میکند بد بو
بد بو تر از عطر تمام یارگاری هایت که بوی تورا میدهند.
آری عشق ما گندیده بود گندیده تر از سیب حوّا
گندیده تر از میوه ی آن صبح
و این قلب فاسد که بازهم یادت مسمومش میکند.
و اشک های زلال متعفنی که از چشمانم چاری میشوند ......
نه من هرچه قدر هم که عشق را گند بدانم
بازهم لجن خوارم.
 و این عشق گندیده و تو معشوق چون تریاکم را ترک نمیکنم.
من یک معتادم....
معتاد تمام خاطراتی که در سراسر خیابان های شهر ، در کنار نیمکت های پارک و تنها ایستگاه اتوبوس مخفی کرده ایم.
من معتادم به برگ های رز سیاه و باران و ترک سیگار های روزانه ام به اشک های شبانه ام به درد های کودکانه ات 
و با یادگاریت مصرف میکنم تمامی ان خاطرات را
و من یک معتادم.....
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

او برایم کافیست....

ذهن من بیمار است

مثل امشب ، هرشب

در هوای تو باز

خفه شد بغض من

و شکست آیینه

و دلم مات تو شد

.

.

.

در هوایِ بی تو

نفسم میگیرد

بارِ خود را بستم

می روم بر اوج

که خیال است آنجا

و زمان دَر می گذرد

تا که من پیر شوم

.

.

.

و تو امّا روزی

که به من مینِگری

دل تو میسوزد

به دل سرد من

دل تو نرم شود

به دل سنگ من

قطره اشکی ریزی

به دو چشم خشکم

و در آن روز دور

مرگ من نزدیک است

.

.

.


دل من میخواهد

بروم پهلویش

بنشینم آنجا

و چه آرامم من

او برایم کافیست....


۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

نمیدونم تا کی میتونم دووم بیارم

نمیدونم تا کی میتونم دووم بیارم 
ولی اینو میدونم که زندگیم از هم پاشیده هر چقدم بخام تلاش کنم درستش کنم نتیجه نمیده
اگرم بده هم خیلی کوتاه میده
نمیدونم تا کی باید درد بکشم
هیچ انگیزه ای ندارم برا شرو دوباره
برا خارج شدن از این چاه
خدا خودت کمک کن راه درستو برم...
آمین
۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

تماشای تو

از همه بیزارم
از تو از من از او
از هر آنچه که بود
از همه ایّامی
که تو عاشق بودی

بشو دور از من 
«که به تنهایی خود معتادم»
و در این کلبه ی سرد
ز همه مینالم
من ترا میبینم
ولی اما دیشب
تو زمن گرداندی
چشم و ابرویت را
ولی عاشق بودی

ته قلبم اکنون
میکشم تصویرت
و بدان مینگرم
من که نه اما
همه ی ساعت ها
به زمان کم آرند
ز تماشای تو

۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

کاش همیشه شب بود ...

حال که تو خوابیدی
من تورا میگریم
من هوای نفست میبویم
و به خود می آیم
که تو دیگر نیستی
که تو دیگر اکنون 
پشت صدها دیوار
بعد صدها خانه
روی تختت آرام
تو چه دوری از من
 
 
حال که تو خوابیدی
یاد تو بیدار است
و به دیدار دلم می آید
با دلم میشیند
تا که خورشید دمد 
از نگاهم هرصبح
کاش همیشه شب بود
تو که بیدار شدی
شب من می آید
و دوباره از نو
منو این مردم خواب آلود
که زمن میپرسند
که چطوری امروز؟
و همان پاسخ ثابت
که زمن میشنوند
 
 
 
تو که بیدار شدی
من دل میخواهد
که بیایم از دور 
و تماشا کنم آن لبخندت
همه جا میگردم
و در آن ایستگاه
مینشینم از غم
که چرا نیستی تو
همه کارم این است
که به کفش همه ی رهگزران می نگرم
به امیدی شاید
که تو را میبینم
ولی افسوس به این
که زمن بیزاری
۳۱ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

شوخی و جدی

هیچوقت شوخی های دیگران را شوخی نگیر و حرف های جدیشان را جدی ، زیرا حرف جدی در قالبی ار تفکر آرایش میبیند ولی حرف شوخی بی فکر است و از عمق دل سرچشمه میگیرد.


۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

دفتر خاطرات

بلاخره بعد 19 سال به این نتیجه رسیدم دیگه نباید با حرفام بقیرو ناراحت کنم....
یه حرف هیچوخ اون چیزیو که میخوای منتقل کنی منتقل نمی کنه
چون بستگی داره حال طرف چطوری باشه اگه حالش خوب باشه که کلن نمیفهمه چی میگی اگرم حالش بد باشه که نباید ازش انتظار هم دردی داشته باشی چون اون خودش یکیو میخواد.
پس چی ؟
پس یعنی بهترین گزینه برای دردو دل خدااس و خودم....
پس منم از این به بعد با خودم درد دل میکنم بجاش درد همرو گوش میدم تا یه کار خوبیم کرده باشم ولی سعی نمیکنم که مسیرشونو تغییر برم فقط گوش میدم.
این یعنی اینکه دیگه بزرگ شدم ادم بزرگا باید اینطوری باشن.....البته منظورم روحیه ....
 

۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

مرز میان عشق و دوستی

کاش میشد مرزی میان عشق و دوستی باشد تا ورود به سرزمین عشق دست خودمان باشد.

۰۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده
Instagram