تورا اینگونه میخوانم
خزانی تو خزانی تو
چه بی بار و چه بی برگی
شبیه باد پاییزی
شبیه تکه چوبی خشک
چه میسوزی به پایش دوست
چه میسازی برایش دوست
در آن خلوتگه خاموش
چه عشق نفرت انگیزی
چه رویا و چه کابوسی
یه دنیا در عذابی تو
در این ویرانه ی دنیا
یه دنیا در سرابی تو
رهایش کن رهایش کن
که دنیا هم نمی ارزد
که دریا هم نمی ارزد
که حتی آسمان ها هم
به احساس لطیف تو
نمی ارزد
شقایق ها به روی آب
در این مرداب رویایی
به نرمی نوازش ها
به صافی دل ویران
به تو برما
براین دنیای سی روزه
هنوز هم ؛ عشق می ورزند
خزانی تو خزانی تو
چه بی بار و چه بی برگی
شبیه باد پاییزی
شبیه تکه چوبی خشک
چه میسوزی به پایش دوست
چه میسازی برایش دوست
در آن خلوتگه خاموش
چه عشق نفرت انگیزی
چه رویا و چه کابوسی
یه دنیا در عذابی تو
در این ویرانه ی دنیا
یه دنیا در سرابی تو
رهایش کن رهایش کن
که دنیا هم نمی ارزد
که دریا هم نمی ارزد
که حتی آسمان ها هم
به احساس لطیف تو
نمی ارزد
شقایق ها به روی آب
در این مرداب رویایی
به نرمی نوازش ها
به صافی دل ویران
به تو برما
براین دنیای سی روزه
هنوز هم ؛ عشق می ورزند