بالاتر از عشق

عشق پایان نیست ، چون بالاتر از عشق نیز هست.

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن شاعرانه» ثبت شده است

نبضی از دوست داشتن تو

گاهی میخواهم انقدر بنویسمت که انگار ضربان قلبم روی کاغذ نقش میبندد. روان میشود تا هر سطرش بشود نبضی از دوست داشتن ممتد تو.

نبضی که گاهی انقدر تند میزند که روی کاغذ چیزی جز خطی خطی هایی سیاه، نخواهی دید و یا گاهی انقدر با حوصله است که لای موهایت میرود و یا در نگاهت رنگ میبندد.

اینبار هیچکدام از اینها اتفاق نیافتاده است، اینبار آنقدر ضربانم تند و تند تر شد که دیگر قدرتی برای بازداشتنش نداشتم آنقدر این قلم برایت دلتنگ شد که جوهره ی این متن را روی کاغذ پاچید.

تا بشود نشانه ای از دوست داشتنت.

#دستخط_یک_دیوانه

#میلاد_نوری_زاده

۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

نیستنت

راستش را بخواهی نیستَنَت، زیاد ها هم بد نیست.

چند وقتی بازوانم کار نکردند، اکنون پلکم میپرد، به مرور لاغر شده

و سرانجام هم دیوانه می شوم.

این هارا همه تجربه میکنند وقتی سالهاست کسی سر جایش نیست...

.

#دستخط_یک_دیوانه

#میلاد_نوری_زاده

۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

از بالشم بپرس?

سالهاست شبها در بغل تو گریه میکنم
باور نمیکنی از بالشم بپرس
.
#دستخط_یک_دیوانه
#95_2_9_04_55_am

۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

نیمکت دو نفره

راستی دیروز شهردار نیمکت دو نفره مان را تعمیر کرد، انگار شورای شهر هم میخواهد ما عاشق شویم.
#دستخط_یک_دیوانه

۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

طعم عشق

بیا و دوباره مرا عاشق کن بگزار دوباره طعم عشق تمام نفس هایم را پر کند

و این جسم بی روح و سرد من بار دیگر گرما را حس کند.

پرم کند از امید و آرزوهایی که قرار است شبانه باهم راجبشان فکر کنیم.

نظر دهیم و بهترین هارا برای آینده مان برگزینیم،

همدیگر را بشناسیم و لحظه های بی معنای این زندگی را باهم معنی کنیم

بیا تا درباره ی علایقت بیشتر بدانم

و  تک تک اینها بشود نشانه هایی از تو برای من که تا آخر عمرم باید همراه خودم داشته باشم

بی آنکه یکی را فراموش کنم

مثلا وقتی که گل رزی را میبینم به یادت بیافتم و یا اگر جمله ای را از زبان کسی بشنوم که مخصوص توست صدایت در گوشم زمزمه شود

واقعا که چه ریسک بزرگی

ولی دنیا برای ریسک کردن ساخته شده

بیا تا تمام رازهای خاک خورده مان را از صندوقچه ی کوچک دلمان برداریم ، به هم نشان دهیم و در طاقچه ی این خانه کنار صداقت و وفاداری قرار دهیم. 

و آلبوم خاطراتمان را پر کنیم از عکس های نابی که تا آخر عمر در یادمان خواهند ماند حتی اگر این خانه و آلبوممان در آتش خاکستر شود.

بیا تا برای هم نفس بکشیم و زندگی کنیم

پر شویم از انرژی و شور

و لحظه شماری هایی برای آمدن روز عشقمان 

روزی که قرار است هردومان از یک پیاده رو عبور کنیم یا برای مدتی بسیار کوتاه نگاهمان به نگاه همدیگر گره بخورد 

شاد باشیم و برنامه بریزیم برای فردایی که از نظر ما ایده آل ترین چیزش باهم بودنمان است

و با لطافت برای همدیگر مرهمی باشیم که کوچکترین زخم هایمان را به اشتراک درد بکشیم

عصبی شویم برای بی احتیاطی های همدیگر و غصه هایمان را با خوشمزه ترین چاشنی این دنیا یعنی عشق میل کنیم

شبها را نخوابیم و کلبه ی آیندمان را تصور کنیم که در کنار هم آرام و راحت و خوشبختیم

و در خیالات خودمان پیاده روی کنیم، زیر باران بدویم و یا در دریاچه ای پر از قوهای سفید دستان همدیگر را بگیریم

به شرق برویم و زیر شکوفه های صورتی گیلاس همدیگر را ببوسیم

 یا در غرب یک تابستان کامل را روی کشتی دو نفریمان بگذرانیم.

و برای مدتی هم که شده عقل را فراموش کنیم و از خیالات و توهمات همدیگر لذت ببریم.

.

آری هرشب من برای تو اینگونه نامه مینویسم بی آنکه تو بدانی مخاطب این نامه هایم کیست

و حتی بی آنکه کمترین احتمالی را مبنی بر اینکه شاید تو خود مخاطب خاص قصه های من باشی ، بپذیری

ولی من هنوز هم برای تو نامه خواهم نوشت و شبهای خود را پر خواهم کرد از یاد تو

حتی اگر این عشق هیچوقت به سرانجام خود نزدیک نشود.

این نامه را روزی به دستان تو خواهم رسانید.

از اعماق وجودم خواهش میکنم به تک تک کلماتم فکر کن و عشق بورز.

taste of love

۱۶ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

غربت زمان

از دور دیدمت انگار

زمان صد بار تورا بلعیده بود 

و من برای لحظه ای با تمام وجودم غربت را احساس کردم

هنوز هم باورم نمی شود زمان بتواند این غربت را در بین ما پدید آورد

و من که با تمام قوایم داشتم مقابل زمان می ایستادم تا خاطرات تورا از من نگیرد

هر شب تمام آن خاطراتمان را جلوی چشمانم می آوردم

و از تک تک لحظاتمان مشق مینوشتم

مبادا لحظه ای را فراموش کرده باشم

ولی اشتباه میکردم

تو دیگر با آن عکس هایی که شبها مرا به خواب میسپردند تفاوت داری

برای لحظه ای ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود

به خود می لرزیدم و از این همه ثانیه هایی که از پی هم میگذشتند متنفر یودم

هر لحظه ای که می آمد انگار داشت تورا از من دور تر و دوورتر میکرد.

آری زمان داشت تورا از من میگرفت و من کاری نمی توانستم انجام دهم

دوست دارم زمان را بشکافم و به عقب باز گردانم و فقط روزهای باهم بودمان را تا آخر عمر زندگی کنم.

وقتی که تورا دیدم فهمیدم که زمان چقدر بی رحم است.

تو عوض شده بودی و من میتوانستم این را حتی از  طرز نگاهت هم تشخیص دهم.

دیگر در نگاهت عشقی نیافتم


غربت

۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

من در آن باران خدا را یافتم

قول داده بودم که دیگر از تو نگریم

اما

زیر باران رفتم 

و با خدا

سیر برای تو گریستیم

برای تو که نبودی

شب بود و من تنها 

درد بود و من تنها

و باران بود؛

دیگر تنها نبودم

تو بودی و خاطراتت،

تو بودیو بویت،

و، تو بودی ولی من، من نبودم.

همه چیز تو بودی

باران تو بودی

اشک تو بودی

جوی تو بودی

آسمان تو بودی

زمین تو بودی
باد تو بودی

و حتی خدا؛

من در آن باران خدا را یافتم

که در درون من

به من

به تو

و به انسان

میگرید

و خود را تحسین میکند که عشق را آفربد

درد را آفرید

و قلب را آفرید

من در آن باران خدا را یافتم

که داشت به تو حسد میورزید

به من عشق

و به ما جبر 

اگر باز روزی آمد

که دوباره من باشم و تو و او

آنگاه باز من اشتباه خواهم کرد

آنگاه باز من تورا....،

و آنگاه باز خدارا از جنس عشق خواهم دید

و خواهم پرستیدش

برای من خدا چیزیست از جنس عشق از جنس من از جنس تو

۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

گمشده

من گم شده ام و چه دور از خود به دنبال خود میگردم

من گم شده ام در میان تمام افکارم در لابه لای لحظه های زندگیم و در بین تمام صورتک هایی که تا به حال به خود گرفته ام

من گم شده ام در فضایی تار از آینده ، سیاه از گذشته و مبهم ، از حال

و به من که بنگری خواهی یافت که جز به جزئم را در گذشته جا گذاشته ام

فکرم که در شرط خیال باختم

و قلبم را به عشق هدیه کردم

دیدم را به زشتی اعتماد سپردم

 و صدایم را در قعر بغض هایم خفه کردم

و اینگونه بود تک تک اجزایم را جا گذاشتم و فقط روحم بود که ماند

باید خودم را جستجو کنم در میان تمام ثانیه های عمرم

در میان 19 تا 365 روز

365 تا 24 ساعت

 ...

باید تک تک راه هایی که آمده ام برگردم وخودم را پس بگیرم

 خودم را پیدا کنم

در لابه لای این خاطرات

در میان تک تک این حروف

 و تمام افق هایی که  شب را از من میگرفت

در میان تمام زخم ها ،عهد ها ، حرف ها ، 

اشک ها ، دعا ها ، شعر ها

و این ؛ متن ها

زمان

 


۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده
Instagram