بالاتر از عشق

عشق پایان نیست ، چون بالاتر از عشق نیز هست.

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

سقف اتاق

.
روبروی من بنشین
به دیوار تکیه کن و مرا بنگر
چشمانت را صاف نگه دار و به چشمانم گره بزن
بگزار تمام دیده هایم را نشانت دهم
گوش های مرا بشنو
هر آنچه که تا حال شنیده ام
حرف هایم را در زبانت بچرخان
هر آنچه که گفته ام
و هرآنچه در این مدت احساس کرده ام را حس کن
و بعد میتوانی بروی
از جا برخیز و به هر سمتی که میخواهی شتاب کن
جای دیگری را پیدا کن
و بنشین
حال تمام حقیقت ها را میدانی
جز یک چیز افکارم!
نمیدانم آیا میشود یا نه؟
که مغزهایمان پیوند یابد
علم پزشکی چه میگوید؟
حاضرم تمام حافظه ام
تمام افکارم
و تمام رویاهایم را به تو بسپارم
و با مغزی از تهی
دوباره شروع کنم
نمیدانم آیا می شود یا نه
ولی این را بدان باز هم همین تاریخ کوتاه تکرار خواهد شد
حاشیه را ول کن
حال که تمامم را به تو دادم
قضاوت کن
.
.
اشک هایت را پاک کن
چشمانت را که باز میکنی
من درکنار تو خواهم بود
و آرام سرت را روی شانه ام بگزار
هیچ چیز مهم تر از تو نخواهد بود
به هیچ فکر نکن
هیچ چیز
هیچ کس
دست هایت را به من بده
و مشت مشت رنج هایت را در کف دستانم بریز
و چون از درد تهی شدی
نفسی بکش
و فرو در خواب شو
در رویایت که به هوش آمدی
مثل قبل سرت را روی زانوانم میابی
لبخندی بزن
و بگزار نوازشت کنم
دستانم را لای موهایت حس کن
من همیشه کنارت هستم
.
.
.
از خواب برمیخیزم
سقف اتاق را که میبینم
اشکانم جاری میشود
#دستخط_یک_دیوانه
#برای_تو_که_دیگر_نیستی
#۹۴#۰۸#۱۶


۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

یادت هست؟

love
۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

شهر کوچک

این شهر کوچک تر از آن است که فکرش را می کردیم، نه؟
کوچکتر شبیه یک روستای کوچک که همه ی مردمانش هرروز همدیگر را میبینند
کوچکتر شبیه اکواریومی که تنها دوماهی دارد
و آندو از هم طلاق گرفته اند.
شهر ماهم اینگونه است و بازهم مثل قبل تو را در کنار خیابان خواهم دید
در خلوت ترین پیاده رو ها
و حتی در بی عابرترین کوچه های شهر
به تو برخواهم خورد
و باز هم خود را پنهان خواهم کرد
و آرام زاویه ای خواهم یافت و تورا حسرت خواهم خورد
چند لحظه ای بیشتر نمی شود اما 
صدها سال حسرت میخورم
میپرسی پنهان؟
دلیلش را نمی دانم
ولی بیشترین احتمالی که میدهم این است که
شاید با دیدن من بازهم رویت را برگردانی وخیلی ناشیانه به در و دیوار خیره شوی
دیگر نمیخواهم تا این حد ناشیانه نادیده گرفته شوم
با اینکه میدانم وقتی که تنها شدی
چند روزی را افسوس خواهی خورد
و از خود متنفر
و گریه خواهی کرد
البته تمامی این ها احتمال است 
شاید خیلی هم کم ،ولی نمیتوانم نادیده بگیرمشان
هنوز که هنوز است نمی توانم هرچه ناراحتیت را نتیجه میشود نادیده بگیرم
یادت هنوزهم روی بخار شیشه مینشیند و اسمت را می نویسد
یادت هنوز حاشیه های دفتر های مرا پر میکند
و یادت هنوز هم در آسمان شب صورت فلکی من است
یادم نمیکنی چرا؟
نمیدانم که الان مرا به یاد می آوری یا نه
مثل من شبها با خاطره ای خلوت کرده و گریان میخوابی ؟
و صبح دوباره شوره های اشکانت 
که به یادت می آورند که شب چگونه گذشت
یادم نمیکنی چرا؟
#دستخط_یک_دیوانه
#برای_تو_که_نیستی
#۹۴_۰۸_۱۲
#۱۷_۰۰


۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۷:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

سیگار با قهوه

سیگار با قهوه

 ترکیب خوبیست برای ارامش

برای من

و اما نه برای تو

تو کنار شومینه مینشینی و برنامه ی روز بعدت را مرور میکنی 

و من روی یکی از نیمکت های پارک گذشته را

در سرما به تو می اندیشم

و بی طعم ترین چای عمرم را مینوشم

با یک تکه از شکلات های تلخی که در جیبم یخ بسته اند

و شروع میکنم از تو بنویسم

از تو که دیگر نیستی

متن را که شروع میکنم

دارند چراغ های پارک را کم میکنند

ولی بی اعتنا گوشی را برمیدارم و در تاریکی قدم میزنم

و کلمات را یکی یکی  پشت هم ردیف میکنن

نمیدانم زمان چگونه میگذرد

چشمم را که باز میکنم

تنها خود را در تاریکی میابم

وقتی که تو رویاهای روشنت را خواب میبینی

باد میوزد

میفهمم که سر انگشتانم دیگر حسی ندارند

مثل قلب تو

لج میکنم و تمام نوشته را پاک میکنم 

تا دوباره شب بعد فرا رسد

#دستخط_یک_دیوانه


۱۲ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

نور - سلول شخصی

دوست دارم تمام روز با سرعت هرچه تمام تر بگذرد تا به شب برسم و بعد ارام گیرد تا معنای آرامش را احساس کنم
حواشی ساعت ۲ بامداد
زمانی که شهر در برابر عظمت شب سکوت میکند
و شب با تمام سیاهیش بخشندگی میکند و نور ماه را به زمین هدیه کند
ما از کودکی یاد گرفته ایم که نور را بپرستیم
هرانچه زیبا به نظرمان آید نور میشود و روشن
و هرآنچه که نپسندیم می شود تیره و تاریک
ولی آیا این حقیقت نور و تاریکیست
به لحظه ای فکر کن که تاریکی از جهان بگریزد
و همه جا روشن و نور باشد
تصور کن همه ی ذرات از خودشان نور ساطع کنند
چه روی خواهد داد
آیا باز هم روشنایی لذت بخش خواهد بود
من شب را می ستایم به خاطر عظمتش
بی شب روز معنایی نخواهد یافت ولی شب همیشه شب است و تاریک
ماهیت دارد
ریشه دار است
بودن یا نبودن نور تاثیری در آن نخواهد گذاشت
ولی اما روز به شب وابسته است و معنایش را از شب میگیرد
فکر کن و بیاندیش 
این نور نیست که تصاویر را به وجود می آورد این سایه ها است که آنهارا شکل میدهد
ما خیلی چیزهارا برعکس متوجه شده ایم و این جزو یکی از آنهاست
نور حقیر است و پست
چرا که منیت آنرا میتوان ساخت 
با شمع،چراغ و...
ولی چه کسی را دیدی که بتواند تاریکی را بسازد و وقتی مثل چراغ قوه ای آن را بتاباند.
چراغ قوه ای از تاریکی
فکرش را بکن
.
.
#دستخط_یک_دیوانه 
#سلول_شخصی
#نور
#۹۴#۰۸#۱۰
#۰۲:#۱۹

۱۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

برگیر مرا از سر

برگیر مرا از سر و
بخوانم
بخوانم بدون هیچ پیشوندی و بدون پسوندم
مرا از ذهنت بگذران من کیستم؟
درون ذهنت مرا در کدام زندان حبس کرده ای؟
در سلول قاتلان
یا دیوانگان
یا کسانی که به هیچ وجه نباید نزدیکشان شد
و یا در سیاهچال مردگان؟
هرچه میخواهی بکن
فقط در ذهنت باشم
همین برای من کافیست
#دستخط_یک_دیوانه
دستم خورد نسخه ی اصلی پاک شد_خاک تو سرم_از دیشب فقط همینجاش یادم مونده بود
#۹۴/۰۸/۹

۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده

عشق بر زمان مسلط است

امروز هم گذشت و تمام مردم این شهر وقتی چشمان خود را باز کنند به فردا میرسند به مقصد دیروزشان

جایی که تمام ثانیه های آن تازه اند

تمام اتفاقات آن تا حال تکرار نشده

و همه چیزخارج از پیش بینی ماست.

این قانون زمان است.

ولی برای یک عاشق همه چیز متفاوت تر از این خواهد بود چرا که

عشق بر قانون مسلط است

یک عاشق هیچ گاه به فردا نخواهد رسید

و آن را لمس نخواهد کرد

و در خاطرات گذشته مدفون می شود

و کوله باری از خاطرات را همیشه به دوش خواهد کشید

الان سالهاست که از آن ماجرا میگذرد

ولی من هنوز هم درگیر آن روزهایم

همان حس همیشگی را هنگام بیدار شدن از خواب دارم

و همان حس همیشگی هنگامی که میخاهم به خواب روم

تمام لحظاتم پر شده از معنایی به نام انتظار

انتظار برای اینکه چیزی را حس کنم که متعلق به تو باشد.

این احساس تمام روزهای مرا پر می کند.

احساس اینکه چه می شود اگر امروز در خیابان ببینمت؟

یا صدایت را در ایستگاهی شلوغ در بین همهمه ی  مردم تشخیص دهم.

و یا رد پایی از تو بیابم

آری برای یک عاشق دنیا همانگونه میماند

حتی به این فکر نمیکنم که تو در این سالها چقدر تفاوت کرده ای

اصلا شاید تو تبدیل به کسی شده باشی که من از او متنفرم

ولی عاشق این هارا نمی فهمد اگر صد سال هم بگزرد تصویر معشوقش در ذهنش خواهد ماند

صدایش در گوشش

و بویش را هیچ گاه از یاد نخواهد برد.

تا حال فکر،میکردم که زمان قدرتمند ترین چیر در دنیاست ولی اکنون به این،عقیده رسیده ام که

عشق بر خلاف همه چیز این خصیصه را دارد که در مقابل زمان بیاستد و به زانو درآوردش.

شب ها و روزها از پی هم میگزرند و من هنوز هم در پی تو میگردم.

چشمانم در پی چشمانت

دستانم در پی دستانت

و گوش هایم در پی لبهایت

ولی میترسم

میترسم که تورا بیابم درحالی که خود را در گذشته گم کرده ام

میترسم وقتی تورا یافتم... دیگرمعشوق من نباشی

 چرا که زمان تغییرت داده باشد.

چرا که من تصویری که از تو دارم سالهاست که زمان نتوانسته تغییرش دهد ولی تو اینگونه نیستی

تو در گذر زمان هر روز دوباره از نو سرشته میشوی.

من تا مرگ پیش خواهم رفت و تا آن ذوز این ترس همراه من است

شاید تاوانی باشد برای یک کار ممنوعه

برای خوردن این سیب عشق

برای شکستن،قانون جبر

و با برای پرستیدنت ای عشق

و باز برای تو نوشتم 

#دستخط_یک_دیوانه



۰۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد نوری زاده
Instagram