من گم شده ام و چه دور از خود به دنبال خود میگردم

من گم شده ام در میان تمام افکارم در لابه لای لحظه های زندگیم و در بین تمام صورتک هایی که تا به حال به خود گرفته ام

من گم شده ام در فضایی تار از آینده ، سیاه از گذشته و مبهم ، از حال

و به من که بنگری خواهی یافت که جز به جزئم را در گذشته جا گذاشته ام

فکرم که در شرط خیال باختم

و قلبم را به عشق هدیه کردم

دیدم را به زشتی اعتماد سپردم

 و صدایم را در قعر بغض هایم خفه کردم

و اینگونه بود تک تک اجزایم را جا گذاشتم و فقط روحم بود که ماند

باید خودم را جستجو کنم در میان تمام ثانیه های عمرم

در میان 19 تا 365 روز

365 تا 24 ساعت

 ...

باید تک تک راه هایی که آمده ام برگردم وخودم را پس بگیرم

 خودم را پیدا کنم

در لابه لای این خاطرات

در میان تک تک این حروف

 و تمام افق هایی که  شب را از من میگرفت

در میان تمام زخم ها ،عهد ها ، حرف ها ، 

اشک ها ، دعا ها ، شعر ها

و این ؛ متن ها

زمان