ماجرا از این قرار است که یکی از اساتید ادبیات دانشگاه عنوان متن زیر را به عهده ی دانشجویان قرار می دهد تا به قول خودش قلمی بزنند.
و من هم که عاشق این مسائل
آنچه بین دانشجویان میگذرد
واقعا یکی از سخت ترین کارهای ممکن فکر کردن به چیزهاییست که هر روز میبینیمشان ، لمسشان میکنیم و بی اعتنا از کنار آن میگزریم.
و سخت تر آنکه حال بخواهیم از آنها چیز هایی را نیز به قلم آوریم.
چیزهایی که از بس دیدیم و شنیده ایم دیگر برای ما جذاب نیستند ولی تا بخواهی نیازمند اندیشه اند، نیازمند تفکر تا عصاره ی خود را به ما تقدیم کنند.
آنچه که بین دانشجویان میگزرد یا به اصطلاح خودمان آنچه که بین ما میگزرد یک دنیا تجربه ی نابیست که سخت در دوران دیگر خواهیم دید . و طعم نابی که تا آخر عمر مزه اش را از یاد نخواهیم برد.
جمع هایی که انرژی شان غیر قابل سنجش است و صمیمیتشان از کتاب قصه های کودکانه نیز بیشترند.
گاهی این دوران مقدمه ای می شود برای 70 80 سال رفاقت و یا چکیده ای تجربیات سودمندی که در صفحه ای از دفتر زندگیمان تحریر میشوند.
بچه هایی که چه صادقانه کنار هم اجتماعی تر می شوند و یاد میگیرند که در رفاقت خیلی بار هارا باید به دوش بکشند و در عین حال هم به خیلی ها باید نه بگویند .
خوابگاه هایی که بعد از غروب خورشید چه غمناک می شود و غبار دلتنگی روی تمام سینه ها می نشیند و شبنم های زلالی که به یاد مادر به یاد پدر و گاهی به یاد دیار در غربت شکل میگیرد ولی باز هم بین خودشان میماند. و بین خودشان درد و دل میشود.
و چه شبهایی که همه بیدارند و به سقف اتاق خیره شده رویاهای آیندشان را میچینند.
و دوباره فردا سرحال تر از همیشه باهم برای ساختن آینده راهی می شوند.
ولی گاهی شب ها تفاوت دارد ، شبهای امتحان همه بیدارند و بلا استثنا خوشحال اند و زیاد میخندند.
البته عده ای از این خوشحالند که همه چیز را یاد دارند و فردا نمره ی خوبی خواهند گرفت ولی عموما اینطور نیست و آنهایی که زیاد میخندند فردا کمتر میگیرند ولی به هرحال این را به اطمینان میگویم که دفعه های بعد بهتر عمل خواهند کرد به هرحال در شب امتحان خیلی ها به دامان گروه اول می افتند گاه می شود که ساعت ها و روزها یکی برای دیگری درس را دوباره توضیح میدهد و آخر هم با یک دستت درد نکند مزدش را میگیرد و راضی میشود .
جامع بودن عنوان فوق دلیل خوبیست تا چند کلامی هم از دانشگاه زده شود
یا به عباراتی زیر عنوان زیر را ادامه دهیم : آنچه که در دانشگاه برای دانشجویان میگزرد.
عموم دانشجویان دانشجو بودن را شغل خود میدانند ولی با مسعولیت پذیری کم که با مرور زمان حل و فصل میشود.
این علم نیست که فرق بین یک شخص تحصیل کرده و آکادمیک را با یک فرد معمولی متمایز میکند بلکه این متمایز کننده ی عالی دانشجو بودن است، دانشجو بودن برای یک مدت فرد را تحصیل کرده یا از نظر من اندیشمند بار می آورد.
فرد در دوران دانشجویی برای یک زندگی فردی اجتماعی ایده آل تعلیم می بیند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
عموم دانشگاه ها جامعه ی کوچکی می شوند برای خیلی کار ها و کلا نمونه ای کوچک از این جهان وسیع.
من در این جامعه ی کوچک ارتباط هایم را می سنجم، تجربه هایی را میبینم که در طول عمرم تا حال تجربه نکرده بودم، تجربه ای چون همکلاسی بودن با یک غیر ایرانی یا بحث راجب مهم ترین مسائل دنیا.
تصمیم برای آینده همه ی اینها جزو شعار هاییست که خیلی در محیط بیرون به گوش میخورد ولی در دانشگاه است که واقعا و حقیقتا آنها را دیده و تجربه کرده ام.
دانشجویانی که دور هم جمع میشوند و با هدف و انگیزه ی سرشاری در کانون ها و نشریات یاد میگیرند که چطور می توان با راه های صحیح یا آکادمیک نظرات خود را منتشر کرد . با هم در کرسی هایی نشست و درباره ی خیلی از مسائل بحث کرد. چطور نظریه ی صحیح را با دلسوزی به بقیه فهمانید و یا با متانت و منطق حرف های دیگران را قبول کرد و از نظریه ی حق پیروی و پشتیبانی نمود.
و در آخر فقط اینکه آنچه که بین دانشجویان میگذرد شاید از بیرون چیز بزرگی به نظر نیاید ولی این فقط دانشجویان هستند که این دوران را به گونه ی صحیح احساس میکنند و بهترین خاطراتشان را از آن به یادگار می برند.
والسلام