دیدی که بی وفا نیستم
این هم سفر مشهدمان
باهم همانطور که قرار داشتیم
ولی اینبار به جای ذوق با هم افتادن سفرمان
گریه خواهم کرد
عجیب است زندگی
عجیب تر از تمام فیلم هایی که تا حال دیده ام
تو سوار آن قطار به راه هایی مینگری که تورا نجات خواهند داد
و من در خیابان های داغ در دل کویر
بدتر از جهنم تاوان خواهم داد
تاوان یک عشق
تو برای تمام بیماران سرطانی دعا خواهی کرد
و من برای تمام سرطان های احساسی
تو قرآن خواهی خواند برای بهشت
و من لبهایم را با دود خواهم سوزاند
تو آرزو خواهی کرد برای آینده
و من گذشته را مرور خواهم کرد
و من تنها به یک چیز زنده ام
آن هم این تفاوت دوست داشتنی بین ما
دوست داشتنی چون خودم خواستم
.
.
.
یا ضامن آهو
دخیل بستم برایت
گریه کردم
آن زمان ها که که مارا باهم نمیخواستی
الان چرا به زخم کهنه نمک میپاشی
.
خواستی جانم به قربانت ولی حالا چرا
یا رضا حالا که غریبی میکنیم از هم چرا
گریه کردم ناله کردم بر در باب الرضا
آن دخیلی که بستم دیدی ولی حالا چرا