مرا نفرین نکن مادر که من نفرینی شهرم

به جرم عشق دیرینم من آن زنجیری دردم

مرا از خود مران مادر در آغوش خودت جاده

نزن حرفی ز تبعیدم من آن تبعیدی حرفم

مرا گریه مکن مادر که غرقم میکند اشکت  

اگر باشد دمی دیدار به چشمان تو من غرقم

مرا بگزر تو ای مادر در آمد حکم اعدامم

اگر حرفی زمن گفتند ز چشمانت نکن طردم

خداحافظ تو ای مادر مرا اکنون مدارا کن

 اگرچه من برای تو بیاوردم همه رنجم

فراموشم کن ای مادر نزن حرفی ز فرجامم

زمرگ من خدا راضیست نیا دیگر سر قبرم

دعایت میکنم مادر دعای من پناه تو

ز تقدیرم شکایت نیست ک من راضی به این مرگم