من تورا فراموش کردم به گریه های شبانه ام
من تورا فراموش کردم به درد های عاشقانه ام
و من تصویرت را فراموش میکنم به چند عکس و یک نقاشی
و مهربانی دستان را از یاد میبرم به دست خطت و یک دست بند
صدایت را به صدای باران
نفست را به نفس های باد
و نگاهت را به تاریکی شب
آری من تورا فراموش کرده ام به اینکه عادت شده برایم نبودنت
به اینکه هر روز با نبودنت شروع کنم و به خیال بودنت سر کنم
تو رفتی و فراموش میشوی ولی من خاطراتمان از یاد نخواهم برد
خاطرات همیشه زنده اند حتی اگر در گورستان زمان دفن شوند.
گاهی عکس ها و گاهی یک مکان دفتر خاطرات را ورق میزند
ولی گاهی یک کلمه کافیست تا یادت را از گورستان قلبم فرا بخواند
و سالهای بودنت را در یک لجظه ببینم و درد بکشم