سرزمین عشق مکان بی تصوریست که منطق جای ندارد چشم جای ندارد و هر آنچه متعلق به واقعیت است در آنجا وجود ندارد عشق حقیقتیست بی واقع.
آنگاه که وارد شدی چشمانت را میبندی به هیچ فکر نمیکنی جز عشق هیچ کار نمیکنی جز برای عشق و هیچ نمیبینی جز عشق
و زمان به رکوع خواهد افتاد در مقابل یاد آن که هیچگاه نخواهد توانست یاد آن را در سیاه چال فراموشیش حبس کند.
چرا که زمان از نوع واقعیت است ولی عشق حقیقی...
هرجا که بنگری بویی از آن را حس میکنی بویی که طعم خوشی دارد بویی که ناخدآگاه لبخند را به لبانت می آورد واز آن هیچ ناراضی نخواهی بود جز برای یک چیز و آن نداشتن آن است.
و تصویر مبهم ایست که از خیال سرچشمه میگیرد و در جویباری وهم آلود جاری میشود تا در آبشار حقیقت بی نیستی بپیوندد و هیچ شود ولی حقیقت آن را نمیشود انکار کرد حتی اگر واقعا موجود نباشد.
21/دی/93